پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-308

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ

استاد فلزی یه عق. یق زرد دعا دار بهم داده بود که به قول خورش طلسم روشو پاک کنم. 

یه تیکه هم راف عسلی شو. 

فک کنم سه ماهی پیشم بود. 

امروز بالاخره کلکشونو کندم. 

بعد هم با دوست جدی م قرار گذاشتم که بریم با هم سر کلاس.

یه خشمی دارم که قابل بیان و توصیف نیست. بیرون هم نمیاد. مونده زیر پوستم انگار. و باعث شده رفتارم نسبت به گذشته سرد باشه.

امروز وقتی تو میدون حسن آباد همو دیدیم، فقط برا هم سر تکون دادیم. نه دست دادیم و نه روبوسی. یه استیت گند و مزخرف و مسخره ایه!

...

تمام تایم کلاس هم استاد فلزی رو مخم بود. بیشتر از چند تا جمله باهاش دیالوگ نداشتم و این خیلی عجیب بود... لحن حرف زدنش، مسخره کردناش، تیکه هاش، رو مخم بود!... 

فقط هی ساعتو نگاه میکردم که تموم شه. 

کلی هم تو دلم بهش بد و بیراه میگفتم و قضاوتش میکردم!!!

کلا کره خر درونم زده بالا!

...

بعده کلاس یک ساعتی با دوستم پیاده روی کردیم و کمی کره خر درونم آروم شد و عواطفم ران شد. 

تو مترو موقع خداحافظی، گفت: قرار بود این آخر هفته رو با من باشی، که نیستی!

یادم نمیومد از چی داره حرف میزنه! و بهش اینو گفتم!

سر تکون داد و گفت که فردا داره میره مشهد و من بهش یه ماه پیش که میخواست بلیط بگیره گفتم نمیتونم بیام.

بغلش کردم و التماس دعا گفتم و تو دلم از خدا خواستم کره خر درونمو کمی آروم کنه! 

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی