33-363
يكشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ
به دادا گفتیم افطار میایم خونه تون.
گلی گفت حلیم میگیرم. مامان هم سریع غیرتی شد که خودم میپزم!... حلیم های مامان انصافا خوشمزه ست...
از صبح مامان مشغول بود و من رو پاور سیوینگ مد.. دمر رو راحتی افتاده بودم.
همونجوری چشم بسته فکر میکردم، کمد سفارش دکی رو طراحی میکردم و گاهی خوابم میبرد و دوباره بیدار میشدم.
عصری وسط فکرام یهو دیدم یه آدم های عجیب غریبی تو خونمونن و فضاها سوررئالیستی و اون وسط جوجه هم هست و صدای خانم همساده هم میاد و...
از جام بلند شدم و دیدم بخشیش رو خواب میدیدم و خانم همساده و دخترش و جوجه و مادرش یک ساعتی هست خونمونن و بالاسر من حرف میزنن و من اصلا از جام تکون هم نخورده بودم...
- ۹۶/۰۳/۲۸