33-352-2
چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ
بالاخره دوست جدی م راضی شد بیاد پیش دکترمون. باهاش قرار گذاشتم و مهربان دوستمم بی خبر اومد که مارو ببینه.
همراهش رفتم تو اتاق دکتر. دکتر یه مدل خاصی داره که شاید تو اولین مواجهه نتونی باهاش ارتباط برقرار کنی. دلم مثه سیر و سرکه میجوشید.
دوستم موقع شرح حال دادن زد زیر گریه.
دکتر خیلی بهم ریخت.
تا آخرش با من حرف زد. نمیتونست دوستمو نگاه کنه انگار.
خیلی جدی و محکم برخورد کرد و گفت مسئله لاینحل نیست و کلی امیدواری داد برای درمان پدر دوستم.
...
امید به خدا
- ۹۶/۰۳/۱۷