پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

34-63

چهارشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۶، ۰۱:۳۵ ق.ظ


دست خودم نیست، همش یاد اون روز کذایی میفتم که برای چکاپ یک سالگی جوجه ازش خون گرفتن و ترسید...

ترس نه... وحشت... پنیک اتک... چه میدونم... 

هنوزم بعد از یک هفته چشمای وحشتزده و صدای منقطع گریه ش یادم میاد و گلومو بغض میگیره... خدایا... 

و تبی که بعد از اون ترس شروع شد.

این یک هفته شبهای پر دلهره ای داشت که جوجه تا صبح بیتاب بود و توی تب میسوخت...

یک هفته ای که اندازه کل این یک سالش گریه کرد... و غذا نخورد...

...


و خدا رو شکر که گذشت... 

...


خدا همه ی بچه های بیمار...نه، همه ی بیماران رو شفا بده...


  • پری شان

نظرات (۶)

امیدوارم حال اون بچه معصوم زود زود خوب بشه و خدا حفظش کنه !!!شاد باشید!!!!!!!!!!!!!!
پاسخ:
ممنونم از شما 🍀
پریشان عزیزم واقعا خیلی غصه خوردم و بیتابیت رو از ته قلبم درک کردم عزیزم
و خدارو هزاران هزاران هزاران مرتبه شکر که به خیر گذشت
بلا دور باشه از تن و بدن عزیزش
سعی کن آروم باشی و مادرش رو آروم کنی همیشه.
پاسخ:
ممنون مریمم...
خدا جوجه ی شما رو هم حفظ کنه... 👶
  • פـریـر بانو
  • وایی...
    الان خوبه حالش؟ کاملا خوبه؟

    خداکنه دیگه اینطور مریض نشه :((
    پاسخ:
    آره... خوب شد حریرم...
    سخت گذشت...
    ...
    ممنون. ایشالا.😊
    الهی...

    خدا همه مریض ها رو شفا بده.
    پاسخ:
    الهی آمین... 
  • علیـ ــر ضــا
  • الان در چه وضعیتیه
    پاسخ:
    خدا رو شکر حالش خوبه. ☺
  • פـریـر بانو
  • خداروشکر که به سلامتی تموم شد و گذشت...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی