34-71
چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۵۰ ق.ظ
در پرماجرا ترین روزهام... در پریشون ترین احوال، ساکت ترین ام... و شاید برای همینه که این همه ننوشته م.
...
گنگ مون رفت مشهد.
از این میون، فقط ری نرفت، که در لحظات ملکوتی دم دفاعه و دوست همچنان عزادارم، که افسرده و خانه نشینه و اصرار های ما برای همراه بردنش هیچ اثری نداشت.
و البته، دوست ریلکسم که فردا شخصا در صحرای عرفات خواهد بود.
من و دکی هم قصد داریم فردا به گنگ ملحق بشیم... که تا نرسم مشهد، نرم تو حرم، وارد صحن آزادی نشم، باور نمیکنم و دلم آروم نمیگیره...
...
آخرین بار درست عرفه ی چهار سال پیش بود که همه با هم رفتیم مشهد. هر ده تامون...
و چه عید قربان به یاد موندنی ای داشتیم...
- ۹۶/۰۶/۰۸