پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

34-257

دوشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۶، ۰۹:۳۶ ب.ظ

اسم بیشتر پست هامو باید بذارم بخاری نوشت های پریشان...

چون هر وقت میشینم جلوی بخاری کارگاه برا استراحت دلم میخواد چند خط بنویسم.

...

بشقابه رو با قیر زیرش گذاشتم چند ساعت تو فریزر. بعد درآوردم و با چکش زدم پشتش و صفحه ی قیر چهار تیکه شد و افتاد زمین...

نقش ها روش بود.

وقتی انداختمشون تو استامبولی روی شعله، خیلی تصویر طفلکی ای بود... نقشی که چند تیکه شده بود و کم کم داشت ذوب میشد...

...

امروز تو کارگاه با دوستم بشقابامونو سیاه کردیم... 

با نفت و رنگ و دوده...

کار سختی بود. خیلی زور بازو میخواست... 

دوستم یهو وسط کار گفت: این کار خیلی مردونه ست... یهو اشک دوید تو چشماش... و گفت: من تا حالا از این جور کارا نکرده بودم...

و تا یک ساعت بعدش هی رفت تو فکر و به یاد پدر مرحومش هی فین فین کرد و من هی سعی کردم یه چرت و پرتی بگم و حال و هواشو عوض کنم...


آخر سر، نتیجه دیدنی بود...

گفتم: به نظر من تو این کار ما میشه فمن یعمل مثقال ذره خیر یره و من... رو به چشم دید!...


هر جا که کوچکترین اشتباهی کرده بودیم، قلم جای اشتباه خورده بود و یا خطو درست در نیاورده بودیم یا چیزی رو جا انداخته بودیم، حالا خیلی واضح و آشکار جلوی چشممون بود... 

بدون کوچکترین اغماض! 


گفتم: این کار مارو خیلی با تقوا میکنه!... :)))

اون از اولش که قیره تو استامبولی قل قل میکرد و آدمو یاد همه کارهای بدش مینداخت، و این هم از الان که هی یاد یوم تبلی السرائر میفتی!


  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی