پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

35-165

دوشنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۷، ۱۲:۲۴ ق.ظ

هی پشت سر هم میگفت: عمه! تند! تند!

سوار سه چرخه ش بود و منم داشتم هلش میدادم و تو خونه میچرخیدیم،

که یهو چشمش خورد به حسن، یکی از عروسکاش که افتاده بود کنار دیوار.

بهم گفت: عمه! حثنم بیاد!

نگهش داشتم و گفتم باشه عمه، سوارش کن.

و منتظر بودم بغلش بگیره، یا ترکش بشونه.

ولی دیدم که خیلی جدی پیاده شد، صندلی که روش نشسته بودو باز کرد، زیرش یه فضای خالی بود، حسنو چپوند اون تو، درو بست، نشست روش و دوباره گفت: عمه! تند! تند!


  • پری شان

نظرات (۲)

  • פـریـر بانو
  • ای جان! :))))
    عمه اون جلو دست انداز گذاشتن حواست باشه ترمز بگیری😐
    خدا حفظش کنه
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی