پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

36-4

سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۳ ب.ظ

با صدای باز شدن در اتاقم چشمامو باز کردم و جوجه رو دیدم با صورت پف کرده که از لای در اومد تو و خندون بهم سلام کرد. نای جواب دادن نداشتم. بهش خندیدم و دوباره چشمامو بستم.

صدای پاشو می شنیدم که تاپ تاپ طول اتاقو طی کرد و رفت بالا سر گلدونا و بعد صدای خش خش پرده اومد که یعنی داشت بیرونو تماشا میکرد.

بعد دوباره صدای تاپ تاپ اومد سمت من و وایساد بالا سرم.


لای چشممو باز کردم. صورت نشسته ش بامزه بود.

یواش سرشو آورد نزدیک صورتم و خیلی آروم ازم پرسید: عمه؟!... چرا آقاتون دیگه نمیاد؟!!!...


چشمام گرد شد!...


در کسری از ثانیه هزار تا فکر از تو مخم رد شد. نکنه من شوهر دارم! نکنه اینا همه خواب بوده. نکنه الان بچه و زندگی دارم! شوهرم کجاست؟! چرا ول کرده رفته؟! نکنه طلاق گرفتم! بچه هامو چه کنم؟! نکنه قهر کردیم؟!


با بهت گفتم: چی میگی عمه؟!...

گفت: آقا... آقای میکی موس!... نیست... الان دیدم از پشت پنجره... نیومده... اون دفعه م نبود...


من در سکوت فقط نگاهش میکردم...


وقتی دید من جوابشو نمیدم، گفت: عمه فک کنم لباساش کثیف شده، رفته خونه شون... 


و از اتاقم رفت بیرون...


پ.ن

یادش بخیر... پارسال چه بساطی داشتیم از دستش...

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی