پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

36-7

جمعه, ۷ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ ب.ظ

کارام تموم نمیشه.

این سفارشه واقعا خارج از توانم بود.

الان ده روزه نشستم دارم مونتاژ میکنم.

بخشی از کار مربوط به دوستم بود که با یه شکم قلمبه تمام یک ماه گذشته رو داشت کار میکرد و غر نمیزد... مثه آدم...

دیشبم فارغ شد... یه دختر... قرار بود هفته دیگه به دنیا بیاد... گفتم اونقدر فشار کارت زیاد بود که به معنای دقیق کلمه زاییدی!...

ولی من مثه آدم کار نمیکنم... غر میزنم... گریه میکنم... الان چشام شده یه نقطه بس که از عصری تا حالا آبغوره گرفتم... کلافه م...

از دیروز خونه تنهام... کل هفته رم کارگاه نرفتم... نشسته بودم تو خونه سر کارام... دلم لک زده برا قلم چکشم...

سرما هم خورده م... یه بخش کوچیکی از فین فین کردنام به خاطر اونه...

از خودم لجم میگیره... از اینکه اینقدر لوسم...

ولی خب کلافه م... الانم که دارم اینا رو مینویسم دوباره اشکام راه افتاد...

عصری مسج فرستاده که تولدت با تاخیر مبارک... ریپلای کردم ممنون دو نقطه یه پرانتز...

و نگفتم که: سالی یه بار میای یه سیخونکی میزنی که چی؟ که ببینی زنده م یا نه؟!... چه مرگته خوب مسخره... یه بند نازکو این وسط نگه داشتی که چی؟!... که خیلی جنتلمنی؟!... عصر جمعه ی تنهای خسته ی من که همینجوری خودش داغون بود زدی با خاک یکسان کردی که چی بشه؟!...

اه...

هر چی هم گشتم یه خوراکی خوشمزه تو این خونه پیدا نکردم!... مردم اینقد چایی خوردم... 


  • پری شان

نظرات (۲)

چرا اینقد همه میکوبن رو سر این جمعه؟ :/
  • ــ پــــــــــائــــیزــ
  • کاش همین حرفا رو به خودش میزدی
    پاسخ:
    دروغ چرا...
    چند بار نوشتم و پاک کردم...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی