پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

36-10-2

دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۶:۲۱ ب.ظ

بهش گفتم: چرا مشقاتو ننوشتی؟... خب تمرین نکنی که فایده نداره... این مدت که من سرم شلوغ بود، توام کلا رها کردی و برگشتی سر بابا آب داد...

چیزی نگفت.

دخترش امسال به جای دوم باید بره اول بازم.

هفته پیش دوتاشونو نشوندم و از اول شروع کردم...

هردو انگار بار اولشونه دارن با خوندن و نوشتن مواجه میشن...

برا این هفته دخترش از رو تمرینا یه دور نوشته بود، ولی خودش حتی این کارم نکرده بود...

وسطای درس، دخترش که اساسا -به قول مامان بزرگم- باسن نشستن نداره، برای بار چندم پاشد بره آب بخوره... که آروم بهم گفت: طالبان حمله هاشو شدید کرده... از پنجشنبه از مادرم و خواهرام خبر ندارم... اینترنت و تلفن قطعه...

چشماش پر اشک شد... 

زیر لب گفت: شاید مرده باشن...

گفتم: ای وای نه!... شاید فقط سیستم مخابراتی قطعه... آروم گفت: محله مونو بمب زدن...

...

یکی تو دلم گفت: چند روزه غمبرک زدی نشستی زار میزنی که چی؟!... تو اصلا نمیدونی درد ینی چی... پاشو جمع کن این بساط بچه گانه رو...

  • پری شان

نظرات (۱)

  • פـریـر بانو
  • هرکس تو زندگیش یه دردهایی داره که فقط خودش می‌دونه چقدر درده...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی