36-36-2
به مامانش گفتم روزایی که تو نیستی این صبحانه نمیخوره. چی کار کنم؟
گفت از خواب که پاشد صبحانه شو سریع آماده کن که فرصت نکنه هله هوله بخوره. و دیگه اینکه بهش دو تا پیشنهاد بده انتخاب کنه. مثلا، نون و کره عسل؟ یا تخم مرغ آب پز؟...
صب صداشو از اتاق خواب مامانش اینا شنیدم. دم دمای صبح پاشد یه لگد به من زد و رفت تو اون اتاق.
داشت داد میزد که: مامااااااان! مامانمممم! مامانمو میخواااام!...
از جا پریدم و رفتم پیشش و بهش گفتم: عزیزم مامانت رفته بیرون و من هستم تا برگرده!
همچنان پافشاری کرد و داد زد که: مامانم!!!
گفتم: یه دقه صبر کن!...
و شروع کردم به گشتن جیب شلوارم. بعد زیر پتو. زیر بالش. توی کشو. تو کمد.
و جوجه در تمام مدت با نگاه مشکوک دنبالم میکرد.
آخرش نا امیدانه بهش گفتم: نیست! مامانتو پیدا نکردم! فک کنم رفته بیرون!
خدا رو شکر طنز ماجرا رو گرفت و زد زیر خنده و گفت: عمه؟! گوشیت کجاست؟!
گفتم: که اول باید صبحانه بخوریم، تا گوشی بیدار بشه. الان هنوز خوابالوئه!
و بعد من باب عمل به دستورالعمل مادرش، ازش پرسیدم: عمه، نون پنیر گردو میخوای؟ یا نون کره عسل؟... جواب نداد... ادامه دادم: یا نون و ارده و شیره؟... هیچی نگفت... یا بونگای کوچولو؟! یا بونگای بزرگ؟! (تخم بلدرچین و تخم مرغ به زبون جوجه)
بعد از چند لحظه ای سکوت، یهو گفت: اوش اوبیده!
گفتم: بیخیال گوشت کوبیده هه نمیشی! نه؟!
با خنده گفت: نهههه!
- ۹۸/۰۵/۰۵