36-64-2
زمینه ی کار رو که دید رو کرد به من و گفت: "دستات درد میکنه؟!"
چشام گرد شد.
انگشتامو مشت کردم و خندیدم.
منتظر جواب بود.
گفتم: "از کجا فهمیدین؟!"
گفت: "جدا درد میکنه؟!"
یه دستی زده بود.
مجبور به اعتراف شدم. که انگشت شستم درد و گزگز داره و...
گفت: "ای وای... خدا منو بکشه!..."
گفتم: "خدا نکنه استاد..."
دوباره، انگار که با خودش حرف بزنه گفت: "خدا منو بکشه..."
گفتم: "تو رو خدا نگین اینجوری... "
رفته بود تو فکر و با تاسف سر تکون میداد...
بعد از چند دقیقه گفت: "راضی نیستم به خودتون آسیب بزنین... هیچ چیزی ارزششو نداره..."
ته دلم خالی شد...
گفت: "خیلی ناراحت شدم... خیلی..."
و واقعا ناراحت بود.
گفت: "میدونی چند تا خانوم به خاطر همین مشکل دیگه قلم نزدن؟!... از جمله خانوم خودم... دقیقا همینجوری دستش درد گرفت..."
راستش تا اون لحظه عمق فاجعه رو نفهمیده بودم...
به توپ دوید تو گلوم...
آروم گفتم: "خوب میشه..."
گفت: "نزن... من راضی نیستم... نزن..."
قیافه ی پوکیده مو که دید گفت:" لااقل یه مدت نزن... ببینیم چطور میشه وضعیتت..."
نزدیک بود پقی بزنم زیر گریه...
دو روز نزدم... روز سوم چند دقیقه قلم چکش دست گرفتن همانا و بی حس شدن انگشت همان...
گوگل کردم... مچ دست... انگشت شست... تاندون... درمان خانگی... درد انگشتان... کف دست... آناتومی... تقویت عضلات... تقویت انگشت... ورزش دست... داروی گیاهی برای درد...
حالا،
هر روز سه نوبت ورزش گردن و کتف و دست میکنم. دارو میخورم. دستمو تو آب گرم ماساژ میدم و قربون صدقه ش میرم و ازش معذرت میخوام بابت بدرفتاریم...
و دلم لک زده برا اینکه پنج دقیقه قلم دست بگیرم...
- ۹۸/۰۶/۰۲
پری جان مراقب خودت باش
امیدوارم مسئله جدی نباشه و بتونی دوباره قلم دست بگیری