پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

36-71

شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ب.ظ

وقتی منو دید یهو با خوشحالی گفت: عمه شبیه شادی شدی تو درون بیرون!...
...
گفتم: گوشی رو به منم میدی بازی کنم؟!
گفت: به شرط اینکه قول بدی دیگه منو نزنی!
با چشمای گرد گفتم: دورت بگردم، من کی تو رو زدم؟!!
یه کم فک کرد و جمله شو مثلا اصلاح کرد: به شرط اینکه قول بدی پسر خوبی باشی!
گفتم: عمه من دخترم!
همونجوری که سرش تو گوشی بود گفت: تو پسری!
اصرار کردم: من دخترم!!!
سرشو بلند کرد و با اخم نگام کرد و گفت: تو پسری!
مامانش پا در میونی کرد و از جوجه پرسید: چرا فک میکنی عمه پسره؟!
گفت: دخترا موهاشون بلنده! عمه مثل پسراست!
...
داشتم میرفتم آزمایش خون بدم که زنگ زد بیا خونه مون...
توضیح دادم که نمیتونم و دارم کجا میرم و بعدش باید برم سر کار و...
زد زیر گریه!... چنان کولی بازی ای درآورد که گفتم: باشه باشه میام عمه!
آزمایش قند دو ساعته داشتم و بعدش یهو بد جوری ضعف کردم.
از وقتی رسیدم خونه شون همه ش یه گوشه افتاده بودم. خیلی جون بدو بدو کردن باهاشو نداشتم.
عصری بهم گفت: عمه دیگه شبیه شادی نیستی... شبیه غمنین (غمگین) شدی!

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی