پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

36-88

سه شنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۸، ۰۲:۴۱ ب.ظ

از عصری که اومد تا شب آسفالتمون کرد...

ساعت دوازده شب، لباساشو که پوشید بره، اومد پیشم و لپشو آورد جلو و گفت: عمه دیگه میخوام برم خونه مون. بوسم کن.
بوسش کردم.
اون یکی لپشو آورد جلو و گفت: این ورم بوس کن.
بوسش کردم.
دستشو گذاشت رو پیشونیش و گفت: اینجا!
بوسش کردم.
اشاره کرد به زیر گلوش و گفت: اینجا!
بوسش کردم.
بعد با یه قیافه ی مظلوم، مثه اون دختر کوچیکه تو کارتون دسپیکبل می، گفت: عمه... میشه بازم بیام خونه تون؟!...
من که با اون چهار تا بوس کل بلاهایی که سرم آورده بودو فراموش کرده بودم گفتم: عمه! من عاشقتم! بله که میتونی! بازم بیا حتما! من تو رو خیلی دوست دارم... (بک گراند تصویر خونه ی پشت و رو)
با خوشحالی گفت: مرسی عمه!... پس بازم میام... خداحافظ... به مامانی و بابایی سلام برسون!...

بعد رو کرد به مامان و کل مراسم خداحافظی رو با مامان هم اجرا کرد و سرآخر ازش خواست که حتما به عمه و بابایی سلام برسونه...

رفت سمت کفشاش که یهو یادش اومد بابا رو نبوسیده. بابا دو ساعتی بود که رفته بود بخوابه. بهش توضیح دادیم. ولی پاشو کرده بود تو کفش که بابایی رو بوس نکردم و دوید سمت اتاق و چند دقیقه بعد دست بابا رو گرفت و اومد بیرون.

کفشاشو پوشید و گفت: عمه؟! نرم؟!
و من باید نقشم رو درست بازی میکردم در هر حال!
گفتم: وای عمه! میشه نری؟!
مامانش تو قاب در بهش تذکر داد که فردا باید بره مهد.
رو کرد به من و گفت: ببخشید عمه! ولی من باید برم!
و دست تکون داد و رفت از خونه بیرون.
ولی قبل از اینکه درو بهم بزنه، برگشت و رو به بابا گفت: بابایی! به عمه و مامانی سلام برسون! خداحافظ! من فردا دوباره میام!

  • پری شان

نظرات (۲)

  • פـریـر بانو
  • شیطونک! :))

    پاسخ:
    چند روز پیشا گوشیم دستش بود، اومد بهم گفت: عمه به نت خونه وصلی یا نت گوشیته؟!
    کف کردم!

    اخ پری جون از طرف من میشه محکم ببوسیش؟

    دلم رفت که....

     

    من اون خاله ای هستم که هیچ وقت عمه نمیشه :)

    الان کوچکترین نوه دور از دسترس هست و دلم لک زده برای بغل کردنش.این روزا توی خیابون که بچه ها رو میبینم دوست دارم بغلشون کنم اما خب روم نمیشه جلو برم

    پاسخ:
    منم اون عمه ای که خاله نمیشه. :)
    جلو هم نمیشه رفت. یهو دیدی مادر پدرش زدن لهت کردن. 😅
    حق داری واقعا. من دو سه روز نبینمش دلم تنگ میشه. باید تلفنی حرف بزنم.
    امروز زنگ زدم حالشو بپرسم، میگه وااای! عمهههه! یه جایی رو پیدا کردم، میرن اسکیت بازی. جسله ت تموم شد، میای منو ببری؟!...
    بعد فهمیدم که تو گوشی مامانش عکس تبلیغ زمین اسکیت یه مهد رو دیده.

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی