36-91
جمعه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۸، ۰۷:۲۲ ق.ظ
از دیشب هی نوشتم و هی پاک کردم...
جراتشو نداشتم که نوشته م جایی ثبت شه...
که: اگه صبح طلوع کرد و بازم از تو خبری نبود چی؟!...
اون وقت من چی کار کنم...
اما حالا میتونم بنویسم...
حالا که بالاخره گوشیت زنگ خورد...
حالا که صداتو شنیدم...
این یک روز، از سخت ترین روزهای زندگیم بود...
اونهایی که سالها از عزیزشون بی خبر بودن... اونا... اونا چی کشیدن؟!...
خدا رو شکر که هستی...
- ۹۸/۰۶/۲۹
ان الله مع الصابرین :))