36-99
لپ تاپ رو میز ناهار خوری بود. سی دی شو داد دستم که پلی کنم و ازم خواست یه بالش بذارم رو صندلی که راحت تر بتونه کارتون شرک رو برای بار هزارم ببینه.
این باعث شد ارتفاع کفی صندلی زیاد شه و بالا رفتن و نشستن رو صندلی براش سخت بشه و هی سر بخوره بیفته زمین.
بهش گفتم: عمه میخوای بغلت کنم بذارمت رو صندلی؟
در کمال حیرت، در جوابم گفت: عمه اجازه بده! من دارم "تلاش"مو میکنم!
دلم ضعف رفت براش... خودمو کنترل کردم و گفتم باشه عمه... ادامه بده...
و بعد از چند بار افتادن بالاخره با لپ های گل انداخته و نفس بریده بریده نشست رو صندلی و پیروزمندانه از گوشه ی چشم نگام کرد.
بغلش کردم...
خودشو کشید کنار و با اخم گفت: به دوستامون دست نمیزنیم! دونت دو دت!
...
شرکو دوست داره و براش نماد قدرته!
(روم به دیوار که براش الگو سازی مناسب نکردیم...)
و از طرفی نماد کثیفی و بهداشت نداشتن.
چند روز پیشا یه دراژه با طعم قهوه خورد... خیلی بدش اومد... یهو گفت: اه! دهنم مزه ی شرک میده!
- ۹۸/۰۷/۰۶
:))