پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

36-157

دوشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۱ ق.ظ

کلافه بود. رفت نشست رو مبل. با اخم و دست به سینه.
خواستم سر به سرش بذارم. رفتم جلو و صداش کردم،
یه یهو با یه فریاد پرید سمتم و منم یه جیغ کشیدم و پا گذاشتم به فرار.
دوید دنبالم.
هی میگفتم: خدایااااا آقا شیره دنبالم کردهههه... نجاتم بدیییین... خدایا...
جوجه هم با خنده و ذوق دنبالم میکرد.
بعد از دو سه دفعه دور خونه رو گشتن، دیگه کهولت سن بهم اجازه ی ادامه بازی رو نداد و خودمو پرت کردم رو مبل و جوجه هم منو گرفت!
خیلی از بازیه خوشش اومد بود.
ولی دوست داشت ادامه بده.
بهم گفت: عمه عمه! پاشو. پاشو! تو بدو... من تو رو "نگیرم".
.

 

  • پری شان

نظرات (۱)

  • رحیم فلاحتی
  • کهولت سن :)))

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی