پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

36-216

پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۵۷ ب.ظ

یکی شون هم بود که سر میخوردی تو تونل تاریکش و چند دور میچرخیدی، تا یه جا تونل باز میشد و میفتادی تو یه قیف بزرگ...
از بالا تک تک بچه ها رو داشتم تماشا میکردم...
پاها قلاب تو هم و دست به سینه، مثل مومیایی های مصری، با سرعت از تو لوله در میومدن بیرون و بعد اونقدر دور خودشون فر میخوردن تا از وسط قیف میفتادن تو اون حوضچه ی دو متری ه تاریک... یکی با پا، یکی با کمر، یکی سر و ته... 
و بعد از کلی دست و پا زدن، گیج و منگ میومدن رو آب...
دکی میگفت مثل سینک ظرفشویی بود که درپوش سوراخ کفشو برمیداری و آبش خالی میشه...
ولی من بهش گفتم، انگار که سیفون رو کشیدن...
من آخرشم سوار نشدم.
ولی، حالا که از سفر سه چهار روزه مون برگشتم،
قشنگ حس میکنم که دور خودم چرخیدم و گیج و منگ افتاده م وسط همون حوضچه ی تاریک... حوضچه ی تاریک زندگی این روزها که برام خیلی سنگینه... نمیخوام ناشکری کنم... فقط خیلی تلخم و خسته و افسرده... 

  • پری شان

نظرات (۱)

  • رحیم فلاحتی
  • توی تلخی هرچی شیرینی اضافه کنی باز ته گلوت اون تلخی پیداست .گم نمی شه . حتی اگه یک گونی شکر توش حل کرده باشی .

     

    خدا قوت ! نه خسته پهلوون! 

    پاسخ:
    ممنون که از این کامنتهای انرژی مثبتی الکی خوشحال نذاشتین.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی