پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

37-3

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ

یه گوله کاموا برداشت و دسته و پایه ی مبلها رو به هم بست. از این سر اتاق به اون سر اتاق.
بعد هم اعلام کرد که من امروز یه عنکبوتم!
بامزه شده بود. رفتم وسط تاری که درست کرده بود نشستم.
بهم گفت: عمه! میثلن من یه بچه عنکبوت بودم، توام مامان عنکبوت! بعد امروز تولد بچه عنکبوت بود!... بیا خوشحالی کنیم!...
و شروع کرد لابلای نخ ها به سختی بالا پایین پریدن و رقصیدن!
بعد گفت که حالا باید کیک درست کنیم!
-فکر خوبیه! تو کیکمون چیا باید بریزیم؟!
- مممم... یه کم کره... یه لیوان شیر... کره بادوم زمینی... یه کم توت فرنگی و یه دونه هم سیب!... عمه تو اول کره رو آماده کن تا بقیه رو من اضافه کنم!
ظرف نامرئی مونو گذاشتم جلوم و شروع کردم با قاشق هم زدن... اونم دونه دونه مواد رو اضافه کرد.
و آخر سر که ریخت تو قالب و خواست بذار تو فر (زیر میز عسلی) یه چیزی با دست پاشید روش!
- عمه این آخری چی بود ریختی توش؟!
- یه چندتا عنکبوت دیگه عمه! آخه کیک عنکبوته!
بعد هم هی دینگ دینگ کرد و تار ها رو زد کنار و در رو برای مهموناش باز کرد... آقا شیره... آقا خرسه... جغد دانا... آقای حشره... پشه...  خرمگس... عنکبوت غول پیکر... و آقای گربه... 

 

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی