پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-19

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۸ ق.ظ

از بین اون یه کیلو سن.گی که باید میتراشیدم یه تیکه ژ.ئود آم.تیست برداشتم. شکلش نا منظم بود. ازم خواسته بودن هر فرم منظمی که ازش در میاد رو بتراشم. با رعایت این مسئله که کمترین میزان ممکن از سن.گ هدر بره.
بزرگ بود. چهار سانتی میشد طولش. خوب، اکثر موقع ها سایز کوچیک تراشیده م. وقتی اندازه بزرگ باشه تقارن شکل و صاف تراشیدن دیواره خیلی سخت میشه.
و موقع پولیش هم داستان های خودشو داره. رو صفحه تراش، هر چی از مرکز فاصله بگیری لرزش بیشتر میشه. یعنی این باگ دستگاهیه که من دارم.
امروز بعد از دو هفته رفته بودم سر کار. انگار انگشتام یادشون رفته بود که چجوری باید کار کرد.
کمی نا امید شدم... دست از کار کشیدم و هی چایی و بیسکوییت خوردم و از پنجره آسمونو نگاه کردم... همش دلم میخواست "تدی بر"، استادم(!)، بالا سرم میبود!....همیشه انگار وجودش بهم جرات میداد!... بعد با خودم فکر کردم، قاعدتن نمیتونی اون هیوووج تدی بر رو همیشه همراهت داشته باشی!!!... جاسوییچی که نیست!... از یه جایی به بعد باید رو پای خودت وایسی!...
بعدشم، تراش زا.ویه دار که نمیخوای انجام بدی چیکن هارتد!... فوقش خوشش نمیاد مشتری و خسارت میدم هوم؟!... زم.رد کلم.بیا که نبود!

پ.ن
امروز موقع برگشت، کلی پیاده راه رفتم، بلکه شب خستگی بهم غلبه کنه...
که نکرده...
میترسم یه روز صبح پاشم و برم جلو آیینه و ببینم شدم جغد!

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی