پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

37-37

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۱۵ ب.ظ

وسط چادر بازی (من به عنوان مامان بسه، اون به عنوان بابای بسه، یه خرسی دایناسوری گربه ای چیزی میشه خود بسه، بعد یه سر چادر خونه ای مامان رو گره میزنیم به بند رخت، یه سرش رو به صندلی، میشه چادرمون کنار رودخونه...) یهو گفت:
- عمه تو نی نی بودی؟
- آره عمه.
- ینی کوچولو بودی؟
- آره
بعد دستاشو به هم نزدیک کرد و گفت:
- ینی واقعنی اینقد؟
- آره عزیزم.
- مامانمم نی نی بوده؟
- آره مامانتم نی نی بوده.
- اون مامانا که ما نمیشناسیمم نی نی بودن؟!
- آره خب! عمه همه اولش نی نی بودن.
- ینی مامان بزرگا هم نی نی بودن؟!!!
- آره دیگه! مگه عکسهای کوچولوئیای مامانی رو ندیدی؟!
چند لحظه سکوت کرد و بعد با هیجان گفت:
- عمه؟!!!
- جونم عمه؟!
- ینی باباها هم نی نی بودن؟!
- آره!
چشماش گرد شد از جا پرید و با دست زد رو لپش و گفت: یاااا پنج دست باقلوا!!!...

پ.ن
بجای تن، گفت دست
و به جای...

  • پری شان

نظرات (۱)

:))) عالی بود 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی