پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

37-246

يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۹، ۰۴:۱۱ ب.ظ

از در که وارد شدم، عین جوجه اردک راه افتاد دنبالم و یک ریز حرف زد.
دستمو الکل زدم. ماسکو برداشتم. دستمو شستم. روسری و مانتو و شلوار رو درآوردم و پشت و رو آویزون کردم. و دوباره رفته بودم سراغ دست و صورت شستن که وایساد تو قاب در حموم و برای چند لحظه ای سکوت کرد... 
بعد با هیجان پرسید: عمه؟!... داشتی میومدی تو راه زرافه ندیدی؟!!!
با چشمای گرد گفتم: زرافه عمه؟!!!
_ آره عمه! ندیدی؟
_ نه!
_ الاغ چی؟!... الاغ تو خیابون نبود؟
_ نه عزیزم!...
_ اه! عمه! هیچی حیوون ندیدی ینی؟!
_ چرا این سوالو میپرسی؟ چی شده؟!
_ عمه؟! حتی گراز وحشی هم نبود؟
احساس کردم زیادی ناامیدش کردم...
گفتم: آخ عمه! چرااا... دیدم! یه گربه!
با خوشحالی گفت: گربه هه چه رنگی بوووووود؟!!!
_ نارنجی!...‌ 
و یه جوری ذوق کرد که انگار گفته م یه دایناسور پرنده دیدم!!!
ازش پرسیدم: عمه؟!... تو احیانا امروز کارتون ماداگاسکار ندیدی؟!!!!

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی