پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

37-262

سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۹، ۱۱:۵۹ ب.ظ

گفت: آخ ماماااان! ماسکمو جا گذاشتم!!!
_: اشکال نداره! تو ماشین خودمونیم. الانم که میرسیم خونه ی مامانی‌.
_: نه مامان! کرونا چی؟!
_: گفتم اشکالی نداره. چشماتو ببند.‌ سعی کن بخوابی.
_: مامااان! آخه میخواستم دهن کرونا رو صاف کنم!
_: این حرف خوبی نیست مامان!
_: اوه!... خب باشه... میخواستم دهن کرونا رو کج کنم!
و بعد دهنشو کج و کوله کرد و گفت: اینجوری!
پقی زدم زیر خنده!
مامانش نیشگونم گرفت که نخند.
ولی نمیتونستم!
داشتیم تو خیابونای فرعی بین خونه ی اونا و خونه ی خودمون میچرخیدیم تا خوابش ببره.
اونم ظاهرا داشت مقاومت میکرد که چشماش باز بمونه.
یهو گفت: بابا؟! راه ته نداره؟!... چرا داریم دور خودمون میچرخیم؟!...
و بعد زیر لب گفت: مسخره!...
من دیگه همه هیکلم داشت از شدت خنده ی بیصدا تکون میخورد!
مامانش گفت: بابات کار داره جایی. هیس! بخواب!
نفسم بالا نمیومد و زن داداشه که خودشم به سختی خنده شو کنترل میکرد، هی بهم سقلمه میزد که ساکت!
جوجه که حواسش به همه چی بود، بهم گفت: عمه چی شده؟! به چی میخندی؟!
گفتم: ساعت خوابم‌ گذشته عمه!
_: آره عمه! قاطی کردی!... من ولی در اون حد دیگه قاطی نکردم...

...
آخرش بعد نیم‌ ساعت تابیدن تو محل، بالاخره خوابش برد.

  • پری شان

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی