پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

روز نوشت های شخصی

پریشان نوشت

ای روی دلارایت مجموعه ی زیبایی
مجموع چه غم دارد از من که پریشانم

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۰۴/۰۳
    40-3

33-36

چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۲ ق.ظ

 امروز روز خیلی سنگینی بود... از لحاظ روانی...

خیلی...

عمیقن خسته م...

نمیتونم بخوابم...

...

یه دوستی داشتم، عااااشق حرف زدن بود. در حدی که میگفت، من حاضرم برم یه جا حتی پول بدم و در ازاش حرف بزنم.

با من زیاد حرف میزد.

یه مکالمه ی معمولیش مثلن از یازده صبح تا چهار بعدازظهر طول میکشید.

یه بار بهم گفت، آدم میتونه بیاد در مقابل تو به همه ی کارهای کرده و نکرده ش اعتراف کنه. حتی زانو بزنه یا خودشو به خاک بندازه... بعد که حرفاش تموم شد، بدون نگرانی، پاشه، گرد و خاک لباسشو بتکونه و بره...

...

امروز سه تا مکالمه عجیب و طولانی داشتم...

یه جاهایی حتی پا به پای آدمه اشک ریختم...

غمگین شدم... خشمگین شدم و بهت زده...

...

اون دوست پرحرفم، فقط تا اونجاشو گفته بود که طرف پا میشه لباسشو میتکونه و میره...

ایده ای نداشت که بعدش من چه حال و روزی خواهم داشت...

...

نمیدونم آدمها در من چه میبینن که بدون اینکه رابطه هه خیلی دوستانه باشه یهو اینطور درونیاتشونو رو میکنن...

انگار که دارن با خودشون بلند بلند حرف میزنن... صریح... بی نقاب...

  • پری شان

نظرات (۱)

  • آبان دخت ...
  • خیلی بده اینجوری...
    من هربار هرکس اینطوری باهام صحبت کرد از لحاظ روحی جدا به هم ریختم...اتفاقا تو اولین پستام شاید سومی یا چهارمی[دقیق یادم نیست] در موردش نوشته بودم...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی